مديريت علمي در پي آن بود كه تنها آن بخش از انرژي و آگاھي انسان كه براي انجام يك امر خاص به درد میخورد به كار افتد . اين مديريت ھمچنین تابويي از مديريت را مي پروراند كه معمولا رابطه كمي با واقعیت برقرار میكرد . اما مديران همیشه هم مثل ماشین بي عیب و نقص نیستند . نظريه پرداز ديگري به نام هنری مینتزبرگ ( Henry Mintzberg) در سال 1973 در كتابي كه منتشر نمود بسیاري از نظرگاھھاي مستحكم قديمي را كنار گذاشت.
طبق يافته ھاي مینتربرگ مدیران كساني ھستند كه پیوسته گرفتار موضوعات .و بحرانهای گوناگون اند و بايد توجه داشت كه آنها نیز به هرحال انسان هستند. تجزيه و تحلیلهای بعدي از رفتار مديران به سمتي رفت كه جنبه های نرمتر شخصیت آنها را نیز در برگرفت. بدين ترتیب مدير ديگر تنها يك آقا بالاسر ديكتاتور منش نیست.
مینتزبرگ براي رفتار مديران ده نقش مديريتي معرفي كرد و بر اين باور بود كه علي رغم تفاوت سازمانها و مديران، اين “نقشها” در كارهاي مديران مشترك است.
مينتزبرگ اين ده نقش را در سه گروه : نقشهاي ارتباطي، نقشهاي اطلاعاتي و نقشهاي تصميم گيري طبقه بندي كرده است. نظريه مينتزبرگ نگرش ملموس تري از رفتارهاي مديريتي را ارائه مي كند.
خود او در اين خصوص مي گويد :
اگر از يك مدير سؤال شود كه وي چه كارهايي را انجام مي دهد، احتمالاً در پاسخ خواهد گفت : برنامه ريزي، سازماندهي، هماهنگ سازي و … حال اگر به آنچه او انجام مي دهد بنگريد، تعجب نكنيد كه هيچ يك از موارد گفته شده را در كارهاي او مشاهده نخواهيد كرد”.
مينتزبرگ در نظريه خود به اين واقعيت اشاره مي كند كه همه مديران الزاماً، نمي بايستي همه نقشها را ايفا كنند ولي همواره در كاركرد آنها به تناسب نوع كار، برخي از اين نقشها وجود دارد.
بر پايه اين نگرش در هر يك از وظايف مديريتي نظريه كلاسيك فايول يك يا چند نقش مديريتي (نظريه مينتزبرگ) نهفته است :
- برنامه ريزي : نقش هاي تخصيص گر منابع، كارآفرين و نظاره گر (محيط خارجي)
- هماهنگ سازي : نقشهاي رابط، توزيع گر اطلاعات، حلال مشكلات و مذاكره گر
- فرماندهي : نقشهاي رهبري و مذاكره گر
- كنتـرل : نقشهاي نظاره گر و رهبري